Google
شعر لینا نبی زاده
افغانستان را
که هیچ سرزمینی
پیدایم نمیکند
زندگی فراموش شده در من
و در زنانی مرده
و بچه هایی که
یتیم به دنیا می آیند
گم شده ام
بین سکوتی از گلهای هلندی
دلتنگ
بر بال کبوتری
تا مرا تا دوررترین
نقطه دور از من بپروازد
که محکومم به هزار آیه ننوشته قرآن
که دوررررررم
از خودم
و از ظن/بودن
در خاکهای خون آلود افغانستان
سقوط می کنم
در مرزی
سردم هست و هیچ سرزمینی گرمم نمی کند
گم شده ام و کسی راه را نشان نمی دهد
و هیچ متنی مرا نمی فهمد
افغانستان در من درد می کند
و گلهای هلندی بوی مرا نمی فهمنند
(لینا نبی زاده هیرلن 3 می 2019)
Sorry, the comment form is closed at this time.